کتاب لحظه های انقلاب در مصلی آیت الله اعرافی شهرستان میبد بفروش رسید.
این کتاب یک رویدادنگاری از بطن رخدادهای روزهای انقلاب ۱۳۵۷ است، از اهمیت ویژهای در کتابهای تاریخ انقلاب اسلامی برخوردار است. در بخشی از کتاب میخوانیم: «… خواهرم از خمینی میگوید که رفته بود زیارت و چادرش را به عبایش مالیده بود. از نجف میگوید، از حرم میگوید، از ساعت نُه شب و از آن گُله جایی میگوید، که همیشه خمینی میآمده، همان کنج حرم میایستاده و زیارت میکرده و میرفته. از تنهایی خمینی میگوید. از مردم میگوید که همه میرفتند و پشت سرش نماز میخواندند. از رفتن شاه به زندان خمینی میگوید. از پانزده سال پیش و قرآن خواندن خمینی و پرسیدن شاه و جواب دادن خمینی که من حسینی هستم و آنها حسنی و شاه نفهمیده و بعد، باریش گفتهاند که منظور خمینی این بوده که من با تو جنگ میکنم و صلح نمیکنم و شاه باز به زندان رفته و گفته «بیست میلیون تومان میدهم تو برو، ول کن.» و خمینی گفته: «من چهل و پنج میلیون تومان میدهم تو برو، ول کن.» و شاه گفته: «تو چهل و پنج تومان هم نداری، از کجا چهل و پنج میلیون تومان میآوری؟» و خمینی گفته: «مگر نمیگویی ایران سیمیلیون جمعیت دارد؟» و شاه گفته «خب» و خمینی گفته: «به هر یک بگویم پانزده ریال بده، میشود چهل و پنج میلیون تومان.» و شاه خندیده و حرف بدی زده و از زندان بیرون آمده ولی آقا سرش را هم از روی قرآن بلند نکرده است….».